هميشه لبهايتان چون گل محمدي، خندان باد گلخندان |
|||
باانجام انتخابات در 24 خردادماه 1392 اعضاي شوراهاي اسلامي روستاهاي بازران و گلخندان مشخص شدند كه به شرح زير مي باشند. اعضاي شوراي اسلامي روستاي بازران: 1- آقاي حاج ولي الله اميري 2- آقاي علي استاد قنبري 3- آقاي علي محمّدي
اعضاي شوراي اسلامي روستاي گلخندان: 1- آقاي الياس محمّدي 2- آقاي حاج غلامحسين مختاري 3- آقاي محمد بابايي با عرض تبريك به همه ي اعضاي منتخب شوراهاي اسلامي روستاهاي بازران و گلخندان براي آن ها آرزوي سلامتي و موفقيّت در خدمت به اهالي شريف هردو روستارا داريم. اين كجا و آن كجا فقط با دو ماه فاصله تونَك دَن توتون قوزانار كوراسون دا اودون يانار قوربان عمي اوستايودو حاماملارو ياتان داغلار اين جا همان حمِام و تون حمام است كه قربان عمو اوستاي آن بود
قربان عمورا هم در تصوير مي بينيد كه با كمك عصا هم نتوانسته بنشيند. يالقوز آغجون دره سي هيل اينَن خولون چكمه سي لايالو سودا چيمَرديك چيلپاخلارا باخان داغ لار اين همان دره ي بالقوز آغاج و آب گل آلودش است كه در سروده قيزيل داغلار ياد شده. براي به دست آوردن اطّلاعات بيشتر به سروده ي قيزيل داغلار مراجعه فرماييد عبّاسعلي باغ ايچينده سسين ايشيد داغ ايچينده الأن دِئين كيم اوخورو سسي كنده سالان داغ لار اگر به سمت چپ و پشت سر بر و بچّه ها نگاه كنيد باغ مرحوم عبّاسعلي را خواهيد ديد. مرحوم عبباسعلي در اين باغ كار مي كرد و با صداي رعد آسا مديحه يا مرثيه مي خواند اگر مي خواهيد در اين رابطه بيشتر بادانيد به سروده ي قيزيل داغلار مراجعه نماييد عبدوللالو محلّه سي اوجايدو اولارن سسي مشدي نقي، عبّاسعلي سس لرين قايتاران داغ لار اين هم تصوير كربلايي جعفر پسر مرحوم عبّاس علي است كه در انتهاي كوچه ي عبوللالو محلّه سي (محلّه ي عبداللهي ها) ايستاده اند اين هم تصوير كربلايي نقي، برادرزاده ي مرحوم عبّاسعلي است. حساب سياق در گذشته ي نه چندان دور ، اعداد و ارقام طلبكاري يا بدهكاري را با حساب سياق مي نوشتند. جدول زير اعداد سياق را نشان مي دهد. اگر دوست داريد بدانيد كه پدر يا پدر بزرگ شما چقدر تويانه داده و يا اگر مي خواهيد بدانيد هفت تا كسيه حمام در ليست جهيزيه عروس خانم چقدر قيمت داشته بايد اين حساب را ياد بگيريد. شنبه 30 خرداد 1392برچسب:عظيم سرودلير,گلخندان,قباله قديم,تويانه,لايروبي, :: 12:10 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
صورت جهيزيّه يك عروس خانم در تقريبا 70 سال پيش نام عروس و داماد به لحاظ مسايل امنيّتي پوشانده شده
قباله ملك صد سال پيش قرارداد لايروبي چشمه ي گيرچ گولو
جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:داستان,عظيم سرودلير,توفان,بازگشت در توفان,هويوخلار,قيزيل داغ,, :: 12:0 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
باز گشت در توفان (نوشته عظيم سرودلير) در هر بهار كه پسرك به روستاي گلخندان بر ميگشت بچّههاي ده دستههاي لالههاي سرخ و زرد و سفيد به بازوهايشان مي بستند و مي آمدند و به دور او حلقه مي زدند، ميگفتند و ميشنيدند و شادي ميكردند. آن سال هم مانند سالهاي پيش، فصل بهار رسيده و او به روستا بازگشته بود. بر خلاف سالهاي پيش، سر و كلّهي بچّهها، يكي يكي، پيدا مي شد ولي هيچكدام دستهگل لاله به بازوي خود نبسته بود. ازخطوط چهرهي آنها مي شد همانند سيمهاي تار عاشق قربان نواي غم و افسردگيرا شنيد. نخستين روز حضور پسرك در ده سپري شد. او هنوز سبب افسردگي بچّهها و نبودن دستهگلهاي لاله در بازوهاي آنهارا نميدانست. شب هنگام، وقتي كه او در كنار چراغ گردسوز، روبهروي مادرش نشسته بود از او علّترا پرسيد. مادرش به او گفت: امسال در تپّههاي اطراف ده، گل لاله نروييده. به همين خاطر بچّهها نتوانستهاند دسته گل به بازوهايشان ببندند و سبب افسردگيشان هم همين است. صبح روز بعد، پسرك زودتر از ديگران بيدار شد و به سراغ چوپان روستا كه زودتر از همه بيدار مي شد و گوسفندان مردم دهرا به چرا ميبرد رفت و از او پرسيد كه آيا در هيچ جاي كوهستان لاله نروييده. چوپان جواب داد كه فقط در تپّههاي دور دست "هويوخلار" گل لاله روييده است. پسرك پاشنهي گيوههايشرا كشيد و از چوپان خدا حافظي كرد و راه كوهستانرا در پيش گرفت. در فراز و فرود تپه ماهورهاي "هويوخلار" ، پسرك اين ور و آن ور مي دويد و بيقرار و پرشتاب گل لاله ميچيد-سفيد، قرمز، زرد- و هر چندتا لالهرا دستهمي كرد و به نام يكي از بچّههاي روستا كنار ميگذاشت. او چنان سرگرم بود كه خبر نداشت در پشت سرش چه اتّفاق ميافتاد. وقتي آخرين گره نخ پَركرا دور آخرين دسته ي گل گره زد، نفسي پيروزمندانه كشيد و برگشت و پشت سرشرا نگاه كرد. باورش نميشد! چند لحظه چشمهايشرا بست و دوباره باز كرد. شايد چشمهايش سياهي ميرفت. از آنهمه مناظر زيبا، كوهها، بيابانها و روستاها خبري نبود. تنها چيزي كه ديده ميشد ديوار سياهرنگي بود به ارتفاع زمين تا آسمان كه ميغلطيد و پيش ميآمد. پسرك وحشتزده بر گشت و با سرعت هرچه تمامتر، دستهگلهارا در دامن پيراهنشريخت و با سرعت به سمت روستا حركت كرد. كوه تخيّلات پسرك كه تك تنها از ميان تپهها، كوهها، درّهها و خيرها (درّههاي باريك و عميق) مثل برق ميگذشت و اقيانوس توفان سياه كه موج در موج ميغلطيد پيش ميآمد، با شتاب به هم نزديكتر و نزديكتر مي شدند. پسرك تازه به دوردستترين مزرعهي روستا نزديك شده و با ديدن چند نفر از روستائيان اندكي از دلهرهاش كاسته شده بود كه در امواج تاريك و خروشان توفان فرو رفت. دنيايي تاريك و خروشان و خشن كه با هرقدمي كه پسرك ميخواست به پيش بردارد، چند قدم به عقبتر پرتاب ميشد. چاره اي نبود جز اينكه در گودالي بخوابد تا خشم توفان فرو نشيند. مدّتي گذشت. پسرك سرشرا بلند كرد. هوا فقط اندكي روشنتر شده بود. او در حاليكه با يك دست كنارهي دامن پيراهنشرا گرفته بود و سعي ميكرد از به غارت رفتن دستهگلهايش جلوگيري كند، به سمت روستا حركت كرد. عليرغم اين كه به سختي ميتوانست گامي به سمت جلو بردارد، پس از يكي دو ساعت تلاش، وارد روستا شد. توفان سياه و خشن به تندباد تبديل شده بود. مردم روستا اين طرف و آن طرف ميدويدند و هركس به دنبال چيزي ميگشت كه در توفان از دست داده بود. وقتي او از نخستين پيچ ديوار كاهگلي گذشت، بچّههاي روستارا ديد كه در گوشهاي كز كرده و چشم به سوي "هويوخلار" دوخته بودند. آنهاي با ديدن پسرك، هورا كشيدند و شادماني كردند. پسرك، دامن پيراهنشرا باز كرد و در ميان اميد و نا اميدي به داخل آن نگاهي انداخت. تنها يك دسته گل در آن باقي مانده بود. تا خواست آه غمآلودي بكشد، يكي از بچّهها جلو آمد و دستهگل را با مهرباني از دست پسرك گرفت و نخ دور آنرا باز كرد و به هركدام از بچّهها يك شاخه گللاله داد- سفيد، زرد، سرخ- بعد گفت: شاخهگلي كه از ميان توفاني چنين خشن عبور كرده از ده ها دسته گل هم با ارزشتر است. بچّهها همه باهم هورا كشيدند و پسركرا به دوش گرفته و به سمت خانهي او كه مادرش در آنجا با نگراني انتظارشرا ميكشيد دويدند. سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:قيزيل داغلار,عظيم سرودلير,كوسهلو,گلخندان,, :: 11:58 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
قيزيل داغلار سوزه گلين ياددان چيخين گوزه گلين دِيون گيچَندن گَلَندن قيزيل لَردن دولان داغلار ......... چوخلار گلدي گيچدي سيزدن شيرين سولار ايچدي سيزدن بيلينمه دي هارا گيتدي سِرّ لَري ساخلادان داغلار ادامه مطلب ... یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:حاج سليمان,كوسهلو,گلخندان,عظيم سرودلير, :: 12:7 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
ديدار با عمو حاج سليمان، يادگاري از اهالي كوسه لو و شخصيّتي از شخصيّت هاي سروده ي قيزيل داغ لار یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:توليد انگور,گلخندان,عظيم سرودلير,علي آقاخاني,, :: 6:29 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
بيل زدن باغات انگور، نخستين گام در توليد انگور شيرين و خوشمزه مناظري زيبا از روستاي ازناو عكاس: مرضيه سرودلير
دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:خليفه كندي,داستان,عظيم سرودلير,گلخندان,كولاك,برف,گمشده,, :: 7:29 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
برفهاي عيد، كي آب ميشوند؟ (نوشته ي عظيم سرودلير) پير مرد، از شيب تند كوه جنوب روستاي خليفه كندي،خودرا به سختي بالا ميكشيد و گامهايش همانند حركت انگشتهاي عاشق دلسوخته، روي كليدهاي آكاردئون، با قلوهسنگهاي ريز و درشت، موسيقي غمانگيزيرا مي نواخت كه همهي مردم روستارا، در روزهاي پيش از عيد نوروز، در هالهاي از غم و اندوه فرو مي برد. در روستا رسم بر اين بود كه در آخرين شب جمعهي هرسال مردم، مخصوصاً مردها و زنها، دستجمعي به ديدار مزار درگذشتگان مي رفتند و با خواندن فاتحه بر سر مزار آنها، روحشانرا شاد مي كردند. بعد، همهي خانوادهها حلوا مي پختند و ميآرودند و در ميدان وسط روستا در سيني بزرگي روي هم ريخته و دوباره تقسيم ميكردند و مي بردند و در سر شام، خورده و براي شادي روح اموات صاحب حلوا دعا ميكردند. پير مرد، آن سال هم مانند چند سال گذشته، پيش از رفتن به ديدار مزار درگذشتگان، از سربالايي كوه جنوب روستا بالا رفت و از شكاف صخرهي قلّهي كوه عبور كرد و در پشت صخره ناپديد شد. مردم روستا مي دانستند كه اين پنهان شدن پير مرد در پشت صخرهي بالاي كوه، بيش از يكي دوساعت طول نخواهد كشيد، بنابراين منتظر ميماندند تا پيرمرد هم ميآمد، آنگاه با هم به سمت قبرستان روستا راه ميافتادند. روستا در سينه كش كوه مقابل قرار گرفته بود و سمت شمالي كوه جنوبي و صخرهي بالاي آن از تمام خانهها ديده ميشد. از لحظهاي كه پيرمرد در سربالايي كوه به راه مي افتاد تا زمانيكه به روستا برگردد همهي چشمها به آن طرف دوخته ميشد. هنگاميكه پيكر استخواني و خميدهي پيرمرد از شكاف صخره ظاهر ميشد، مردم روستا با خوشحالي به هم ميگفتند: پيرمرد برگشت! اوايل، چند نفري تلاش كردند كه همراه پيرمرد بروند ولي او به كسي اجازه نميداد و خودش تك و تنها راه ميافتاد. بعضيها سعي ميكردند با آوردن آيه و دليل مانع از رفتن پير مرد بشوند، ولي او گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. وقتي زياد اصرار ميكردند، او فقط نگاه ميكرد و اشك چشمهايش بي اختيار جاري مي شد و دل اصرار كننده را به درد ميآورد. آن سال، يكي دو ساعت از ناپديد شدن پيرمرد در پشت صخره گذشت. مردم نگراني نداشتند. امّا پس از يكي دوساعت هم از پيرمرد خبري نبود. مردهاي پير و ميانسالي كه در ميدانگاه روستا جمع شده و چشم به قلهي كوه دوخته بودند، كم كم داشتند نگران ميشدند. يكي از آنها زنجير ساعت جيبياشرا گرفت و ساعتشرا از جيب جليقه ي خود بيرون كشيده و با فشار دستهي كوك ساعت به طرف داخل، در فلزّي صفحهي ساعترا باز نمود و با نگاه به آن، چين و چروك پيشانياشرا به بالا حركت كشيد و گفت: از زمانيكه پيرمرد حركت كرده من ساعت گذاشتهام. الأن سه ساعت و ربع گذشته. خدا كنه كه... آفتاب، فاصلهاشرا با قلّهي كوه سمت غربي روستا كم ميكرد و موج اضطراب و نگرانيرا در چشمهاي مردم روستا شدّت ميبخشيد. اندك اندك زمزمههايي بهگوش ميرسد كه بايد رفت به دنبالش. بعضيها ميگفتند اگر بريم، ناراحت ميشه. بعضيها ميگفتند شايد پيشامدي برايش شده. فضاي اضطراب و نگراني تمام روستارا فرا ميگرفت و عنان و اختياررا از دست ريشسفيدها ميربود. لبههاي درخشان دايرهاي شكل خورشيد به بلندترين نقطهي كوه غربي مماس ميشد. اهالي روستا از زن و مرد، كوچك و بزرگ از دامنهي شمالي كوه جنوبي بالا ميرفتند. جوانترها كه ياد گرفته بودند حرمت بزرگترهارا نگه داشته و پشت سر آنها حركت كنند با اشاره و اجازه ريش سفيد روستا با شتاب و چالاكي، تلاش ميكردند هرچه زودتر خودرا به صخرهي بالاي كوه برسانند. باد تند سردي مي وزيد و صداي احتزاز چادر زنان و پاچهي شلوار مردهارا در دامنهي جنوبي كوه، مي پاشيد. تقريبا تمام اهالي روستا در مقابل ديوارهي جنوبي صخره جمع شده بودند. مرد ميانسالي در پشت پيكر نشستهي پدرش به ديوارهي صخره تكيه داده و اورا در آغوش گرفته بود و ميگريست. جسم بي جان پير مرد در حال نشسته چشمهاي بازشرا به دشت مقابل دوخته بود و گويا انتظار ميكشيد. ميرزاي روستا جلو آمد و دفتر رنگ و رو رفتهايرا از دست بيجان پير مرد بيرون كشيد و يكي دو قدم به عقب رفت و آنرا باز كرد. كسي با زبان چيزي نميگفت و لي چشمهاي اهالي نشان ميداد كه مي خواستند بدانند در آن دفتر چه نوشته شده بود. ميرزا از نگاه مردم روستا، خواستهشانرا فهميد و با صداي بلند گفت: حالا كه ميخواهيد بدانيد در اين دفتر چه چيزي نوشته شده، پس همهتان به پناه صخره بياييد تا باد مانع شنيدنتان نشود. بعد، خودش به روي تخته سنگي رفت و شروع كرد با صداي بلند خواندن: سلام پدر عزيزم، مادر گراميام. سلام برادرها، خواهرها، همسايهها. الأن تنها كاري كه از دستمان برميآيد همين نوشتن است. ما ميآمديم كه عيد نوروزرا در كنار شما باشيم و شاديمانرا در كنار شما چند برابر كنيم. ميآمديم تا مثل هر سال، از شما همسايهها، تخم مرغ رنگي، عيدي بگيريم. ميآمديم كه با خواهرها و برادرها در دور كرسي گرم بنشينيم، چهرهي مهربان مادر و پدرمانرا تماشا كنيم و منتظر تحويل سال باشيم. وقتي در دخان از اتوبوس پياده شديم، هوا برفي بود. پيش خودمان گفتيم كه راهرا بلديم و يواش يواش ميرويم و قبل از غروب آفتاب به روستايمان ميرسيم. كمي كه از جاده دور شديم، خودمانرا در بياباني يافتيم سفيد سفيد كه نه علامتي داشت و نه نشاني. بارش برف شديد ديدمانرا به چند متر محدود كرده بود. نه آفتابي بود كه بتوانيم جهترا تشخيص دهيم و نه قطبنمايي همراه داشتيم كه بهوسيلهي آن جهت روستارا پيدا كنيم و در آن جهت حركت كنيم. اگرچه لباسهايمان گرم بود ولي فقط بهدرد خيابانهاي تهران ميخورد نه بهدرد اين كولاك و برف دشت بيپايان. كفشهاي شبرو به پا كرده بوديم كه بتوانيم در ديد و بازديدهاي عيد، راحت دربياوريم و بپوشيم. پس از مدّتي راه رفتن هنگام فرو رفتن در درّههاي پوشيده از برف و خارج شدن از آنها، شبروها از پاهايمان در آمدند و زير برفها پنهان شدند. مجبور بوديم در ميان برفها پا برهنه حركت كنيم. چندين بار فرياد زديم و كمك خواستيم. ولي حتّي خومان هم مطمئن نبوديم كه صداي خودمانرا درست شنيده باشيم. من و رفيقم هيچكداممان خوراكي همراه نداشتيم. كمي آجيل و خوردني هم كه از تهران خريده بوديم، توي راه، در داخل اتوبوس خورده بوديم. با اين وضعيّت تا غروب آفتاب در ميان برف و كولاك سرگردان بوديم. پس از تلاش زياد، به اين صخره رسيديم. ما نميدانيم كه اينجا كجاست. شايد بيراهه رفته باشيم و چندين كيلومتر هم از روستا دور شده باشيم. شايد هم در صد قدمي روستا باشيم. به هر حال فرقي نميكند. پاهايمان يخ زده و قدرت حركت ندارند. گرسنگي امانمانرا بريده و سوز و سرما اجازهي هيچ تحرّكيرا نميدهد. تنها كاري كه از دستمان بر ميآمد فرياد زدن و كمك خواستن بود كه آن هم نتيجهاي نداد. پس با آخرين رمق دستهايمان اين چند سطررا مينويسيم كه بگوييم ما مي آمديم پيش شما، به ديدار شما. پدر عزيزم! خواهش ميكنم مرا حلال كنيد. شما در روستا، همهي زحمات زندگيرا به دوش كشيديد و مرا فرستاديد به تهران كه بروم و افسر نيروي هوايي بشوم. من هم رفتم و تمام تلاشمرا هم به كار بستم. هيچ كوتاهي نكردم. ولي هرگز فكر نكرده بودم كه پايان عمرم در زير اين صخره اتّفاق بيفتد. مادرم عزيزم، برادرها و خواهرهايم، همسايههاي مهربان، خواهش ميكنم همگي مارا حلال كنيد. ميدانم كه شما خيلي زود جنازههاي مارا پيدا ميكنيد ولي كاش ميدانستم كه "برفهاي عيد كي آب ميشوند."
شنبه 11 آذر 1391برچسب:آقا مولّا داد,بازيهاي محلّي,فرهنگ مردم,كوسهلو,بازران,عظيم سرودلير,, :: 12:35 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
كوسه لي اوشاخلارينون اويون ايوناماسي "بازي هاي بچّه هاي كوسه لو" آقامولّا داد! در بازي آقاملّا داد، بچّه ها به دو گروه تقسيم مي شدند. براي هر گروه يك رئيس مشخص مي شد. رئيس دو گروه، پِشْكْ مي انداختند. پشك به نام هر گروه كه مي افتاد آن گروه پراكنده مي شدند و در جاهاي مختلف پنهان مي شدند. گروه ديگر در يك جا جمع مي شدند و به صورت دايره وار روبروي هم نشسته وسرهاي خودرا پايين انداخته و چشمهايشان را مي بستند تا نبينند كه اعضاي گروه مقابل كجا پنهان مي شوند. رئيس گروه پنهان شده كه به صحّت نشستن و چشم بستن گروه مقابل نظارت مي كرد، خودش به عنوان آخرين نفر پنهان مي شد و آمادگي گروهش را با صداي بلند به اطلاع رئيس گروه نشسته مي رساند. در اين موقع گروه نشسته بايد همچنان مي نشستند و حق بلند شدن و دفاع از خودشان را نداشتند. رئيسشان بايد مي گشت و يكي از اعضاي گروه پنهان شده را پيدا مي كرد و دستش را به او مي زد. در اين مدّت ديگر اعضاي گروه پنهان شده مي توانستند از كمينگاه خارج شده و بچّه هاي نشسته را با كشيده هاي دست از ناحيه ي كتف و قولنج كتك كاري كنند بچّه هاي گروه نشسته فقط حق داشتند با صداي بلند فرياد بكشند "آقا مولّا، داد!" و با اين ترتيب رئيسشان را آگاه سازند تا بيايد هم آن هارا از كتك خوردن نجات دهد و هم دست به عضو گروه مقابل زده و گروهش را از نشستن و كتك خوردن رهايي بخشد، كه البتّه با آمدن رئيس گروه نشسته گروه مهاجم هم فرار مي كردند و گير نمي دادند. گاهي هم مي شد كه گروه مهاجم اصلاً پنهان نمي شدند، بلكه در اطراف پراكنده شده و آماده حمله مي شدند. گاهي هم به صورت دستجمعي يورش مي بردند و رئيس گروه نشسته را گيج كرده و از هرطرف به گروه نشسته حمله كرده و كتك مي زدند. فِرزي و چالاكي رئيس گروه نشسته در اين بازي نقش تعيين كننده اي داشت. اگر زبر و زرنگ بود در همان دقايق اوّليّه يكي ازعضاي گروه مخالف را گير آورده و با زدن دست خود به او گروهش را از زمين بلند مي كرد و گروه مقابل را مي نشاند. مزاياي اين بازي: 1- دويدن زياد و ورزش فيزيكي 2- ايجاد حس مسئوليت جمعي و تربيت غير مستقيم آمادگي براي دفاع از جامعه 3- تمرين فرماندهي و فرمانبري در اداره ي يك جامعه 4- اتّحاد و همبستگي 5- تلاش براي رهايي از مشكل به جاي عذر و بهانه آوردن و برخورد انفعالي. 6- تقويت هوش و استعداد نوجوانان از طريق به كار بستن در صحنه ي واقعي 7- تربيت نوجوانان براي مديريت جامعه با احساس مسئوليت در مقابل آن ها
لطفا نظر بدهيد: " به نظر شما كداميك بهتر است؟ به زبان فارسي يا به زبان تركي خودمان؟"
چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:گلاريشا,محمد حسن داودي,فامنين,بازران,گلخندان,عظيم سرودلير,, :: 6:25 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
واژه هاي انساني اگر رها کنم از تن هوای نفسانی اگر طلوع کند واژه های انسانی دوباره می کند آواز قلب مجروحم اگر دوباره بسازد هوای بارانی
دوباره قصه ی فانوس وعابری تنها
دوباره قصه شیخ است وشهرحیوانی هنوز سایه ی تاریکی زمانه ی ماست نشسته برتن کابوس تلخ ویرانی
درین کسوف که فرقی نمیکند خورشید چراغ گمشده یا ماجرای شیطانی
اگر نمانده امیدی به نور آتش باش برنده صخره سنگ است ومرغ طوفانی بیا اگرنفسی مانده بیخیال نباش بیا رهاکن از این غم صدای زندانی
شعر از : محمد حسین داودی
[ شنبه 8 مهر1391 ] [ 6 بعد از ظهر ] [ گلاریشا ]
كوسه لي اوشاخلارونون اويون اويناماقو مَنتَه مَننَه ييغيلَرديلَر اوشاخلار پُشك آاتاردولار. پُشك هر كسه دوشسَه او اولاردو مَنتَه. مَنتَه دوراردو اورتادا، قالان اوشاخلار اونون دور و وَرينده قاچاردولار اويان بويانا. فرصت آختاراردولار كه اَللَريني وورالار مَنتِيَه. هر كس كه اليني وُرسايودو دِئيَردي "منته مننه" اوندان قاچاردو كه منته نين الي اونا دگمِيَه. منتَه گَرَگيدي بير نفره اليني وُرا تا اوزو قورتولا. هركسه اليني وُرا بيلسه ايدي او اولاردو منته، قاباخداكو منته قاروشاردو اوشاخلارا. بوجور اويانردولار تا كه يورولاردولار. بو اويونون فايداسو: 1- بير ايكي ساعات تند قاچاردولار كه اوزو بير بويوك ورزش ايدي و باعث اولاردو كه اوشاخلاق زبر و زيرنگ اولالار و آيرو ايش لرينده ده تنبل ليگي قويالار كنارا. 2- جد و جهد ايدرديلر كه آيري آدامون الي اولارا دَگميَه بنابراين چوخ با هوش اولاردولار. 3- حالت دفاع و يوريشي تمرين ايدَرديلر 4- جمعينَن ايشلرديلر و اورگةنَرديلر كه جَمعَه قاروشان اولالار، كيز اولمويالار. پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:بازران,گلخندان,كوسهلو,فامنين,عظيم سرودلير,, :: 23:11 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
مسجد جامع بازران
مسجد جامع بازران از بناهای مربوط به دوره قاجاریه می باشد این مسجد در روستای بازران از توابع بخش پیشخور تجرک شهرستان فامنین واقع شده است .بنا مربع شکل و حدود صد متر مساحت دارد مصالح آن بیشتر سنگ و خشت خام می باشد بنا از بیرون آجر کاری شده است و واضح است که بعدها این تغییرات صورت پذیرفته است داخل مسجد ستونهایی به صورت گوشواره ای و موازی کار شده و طاق آن نیز گچکاری ساده ای بر روی آن انجام شده است. برگرفته از وبلاگ "شهر زيباي فامنين" با مديريت جناب آقاي حاتم گويا دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:عظيم سرودلير,كوسهلو,گلخندان,داستان,درويش,, :: 10:22 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
بويوك (داستان) آن روز، مَشدی از دیدار خواهرش، فاطمه سلطان که در روستای آغگول شوهر کرده بود بر می گشت. هوای پائیزی سردی بود. روستاي کوسهلو در منطقه سردسیری قرار داشت با سرماي استخوان سوز زمستاني، پائیز ی سرد، بهاری با بادهای خنک، و تابستانی با نسیم چهره نواز. آفتاب در حالي كه هنوز چشم از روستا و اهالی آن بر نميداشت و صورتش از شرم به سرخی گرايیده بود با عجله به پشت کوه های سنگلاخی قيلّي دَرّه سُر می خورد و با بيميلي همهي کسانی را که كارشانرا دیرتر تمام کرده بودند در تاریکی، تنها می گذاشت. مَشدی سَر و روی خودرا با شالگردن بلند پشمی سفید رنگی که مادرش زمستان گذشته کنار کرسی بافته بود حسابی پیچیده بود و پاهای بلند و كشيدهاش هماهنگ با هم از دوطرف پالان اُلاغ سپید رنگش به دو طرف باز میشدند و با شدّت و عجله با هم به دو طرف شکم حیوان زبان بسته ميخوردند و پاشنهي کَلَشهایش[1] از زیر شکم اُلاغ بهم می خوردند و هماهنگ با نیم تنهاش كه به عقب و جلو حركت ميكرد، بر سرعت اُلاغ می افزود. [1] کفش هايی که کَف آنها از لاستیک کهنه ماشینها درست شده و رُویَه اشرا هم خود مَشدی زمستان سال گذشته از نخ سفید بافته بود.
ادامه مطلب ... چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:گلخندان,فامنين,عظيم سرودلير,كوسهلو,, :: 22:34 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
اين هم هم مكتبي هاي دوران نوجواني روستاي كوسه لو و مردان ريش سفيد روستاي گلخندان از راست به چپ: حاج وجيه الله شفيعي، حاج عبّاس آقا بابايي، مشهدي محمود محمّدي
اين آقا هم يكي از همان ريش سفيدهاي بالا است (منتها در نوجواني) حالا خوتان حدس بزنيد یک شنبه 25 تير 1391برچسب:عمو سليمان,كوسه لو,بازران,فامنين,همدان,عظيم سرودلير, :: 13:25 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
قيزيل داغ لار يادگاري، عمو حاجي سليمان دي ايل، طايفانون افتخاري، عمو حاجي سليمان دي توت آقاجو كولگه سينده، حاج بابالو حيطينده باخان بيزه، سيزه ساري، عمو حاجي سليمان دي ان شاءالله كه صحيح و سالم و پايدار باشند و سايه شان بر سر همه ي ما برقرار فرستنده عكس: علي قياسي (با تشكر ازايشان) چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:عظيم سرودلير,گلخندان,كوسه لو,بازران,فامنين,همدان,فرهنگ و هنر,, :: 5:9 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
آيا منتظر كسي هستي؟ يا به خاطرات گذشته مي انديشي؟ اگر منتظري، بدان كه آمده اند. دو نسل بعد از خودت! حالا خوب ميزباني كن. باهاشان گرم بگير. بگو! بخند! شادي كن! و خاطرات جديدي رقم بزن. بگذار روزهايي خلق شوند كه شايسته ي سرودن "قيزيل داغ لار" ديگري گردند. یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:شعر,خاطره,كوچه باغ,گلخندان,عظيم سرودلير,قيزيلداغلار,, :: 15:42 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
اقتباس تصوير از وبلاك "قارلوخ" در كوچهباغ خاطرهها
تنهايي و سكوت در كوچه باغ خاطره ها پرسه مي زند ديوارهاي خسته با آخرين نفس پناه شكوفههاست. آه... اي فراريان بياييد...، باغ عشق در را گشوده، ديوار ريخته و درختان منتظر... با دستههاي غنچه سر خم نموده منتظر ديدن شماست. ديوارهاي خسته و جوهاي تشنهلب دهقان رفته بر سفر دور ... بي بازگشت باز هم بهار گشته... بياييد ... هاي ...هاي غربت چرا؟ غم و رنج و اَلَم چرا؟ فصل بهار و جشن و سرور و گُل است و باد... هنگام رقص شاد و دل انگيز شاخههاست هنگام عطر لاله و بوي شكوفههاست هنگام خواندن غزل آب جويهاست هنگام نو شدن... روييدن و شكوفه زدن، رقص لالههاست در بزم ما، در زير آسمان ابري ما خاليست جايتان.
سراينده: عظيم سرودلير یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:قيزيل داغلار,گلخندان,كوسهلو ,بازران,محمد حاتم گويا,عظيم سرودلير,فامنين,همدان,تجرك,, :: 6:39 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
منطقةي پيشخور از منظره ي دامنه ي قيزيل داغ لار زیستگاه تجرک با وسعتی حدود 14764 هکتار و با دامنه تغییرات ارتفاع از حدود 1700 متر در دامنه ها تا 2300 متر در بلندترین نقاط در شمال شرقی استان همدان و شرق شهر فامنين قرار گرفته است . سیمای کلی منطقه تپه ای و تپه ماهوری بوده که این سلسله تپه های بهم پیوسته به صورت نوار باریک شرقی– غربی به طول 20 کیلومترکه پهنای آن در عریض ترین نقطه به 4.5 کیلومتر و در کم عرض ترین نقطه به 2 کیلومتر می رسد به سمت غرب کشیده شده است . که بلند ترین و بکر ترین مناطق در بخش مرکزی منطقه موصوف واقع گردیده است . ارتفاع بلند ترین نقطه که در بخش مرکزی منطقه قرار دارد به 2300 متر می رسد. به لحاظ وضعیت اقلیمی جزو اقلیم های نیمه خشک بوده و از آب و هوای سرد و کوهستانی برخوردار می باشد. معدل حداکثر میزان دما تا 25 درجه سانتی گراد و معدل حداقل تا 18- درجه سانتی گراد می باشد . بارش در ماههای سرد سال در ارتفاعات به صورت برف و در پائیز و اوایل بهار به صورت ریزش باران می باشد . این منطقه دارای چند چشمه دائمی است که وجود این چشمه ها خصوصاً در بخش مرکزی منطقه آب مورد نیاز وحوش منطقه را تامین می نماید . با توجه به شیب و جهت، منطقه تجرک از تیپ های متفاوتی از گونه های گیاهی (فلور Flore) برخوردار بوده و تنوعات گونه ای زیادی در آن به چشم می خورد. به لحاظ شرایط اقلیمی ، توپوگرافی و موقعیت کوهستانی عموماً دارای پوشش گیاهی استپی می باشد به طوری که در دامنه ها انواع گیاهان مرتعی رشد نموده و در ارتفاعات و شیب ها که عمق خاک کاهش می یابد پوشش گیاهی تنک تر می شود. با این وجود انواع زیادی از گونه های گیاهی را در طول فصل رویشی در منطقه می توان شاهد بود. با توجه به مشاهدات و بررسی های بعمل آمده ازگیاهان عمده موجود در منطقه می توان انواع گونه های گون ، افوربیا و خانواده های آستراسه ، فاباسه، لامیاسه ، براسیکاسه و .. را نام برد. ارتفاعات موجود در منطقه به لحاظ دارابودن شرایط زیستی(آب ،غذا،پناهگاه) زیستگاه مناسبی جهت کلیه جانوران می باشد و به جهت دارا بودن ویژگیهای اختصاصی و پتانسیل های فیزیکی وبیولوژیکی توانسته است زیستمندان متعدد و متفاوتی از گونه های جانوری Faune را در خود حفظ نماید.مهم ترین گونه های جانوری منطقه عبارتند از : گرگ، روباه، شغال، خرگوش ، تشی ، کفتار ، گورکن، سمور سنگی و خزندگانی چون انواع مار ، مارمولک، لاک پشت و پرندگان شکاری از قبیل عقاب طلائی ،پیغو ، قرقی، دلیجه ، عقاب دشتی ، جغد ، شاه بوف و همچنین پرندگانی نظیر کبک ، تیهو ، کمرکولی ، چکاوک، پرستو، کلاغ نوک سرخ ، سبز قبا و چلچله کوهی. حدود اربعه: نقل از وبلاك: http://famenin.blogfa.com/ به قلم محقق برومند جناب آقاي محمد حاتم گويا.
یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:عظيم سرودلير,گلخندان,بازران,اميري,حاج وليالله,معمار,استاد,, :: 6:27 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
استاد حاج ولي الله اميري و تيم زحمتكش ايشان را مي بينيد كه آستين همّت بالا زده اند تا روستاي كوسه لو را به "گلخندان" واقعي تبديل كنند. بايد به ايشاد "دست مريزاد" گفت. ايو لَر آباد ايله يوب سَن ايوين آباد اولسون سَن كيمين ايشليئَه نون گيلفَتي دلشاد اولسون ايو تيك ايو سيزلَرَه هر يِِِئردَه، اميري! استاد! قُوي جوان لار خوش اولوب، شيرين و فرهاد اولسون.
شنبه 13 خرداد 1391برچسب:قيزيل داغ,بويوك قيزيل,كوسهلو,گلخندان,عظيم سرودلير, :: 7:27 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
قيزيل داغ را از منظر جنوب غربي (سمت روستاي خيانك) تماشا كنيد. جمعه 5 تير 1392برچسب:غلامي,بازران,فامنين,همدان,گلخندان,شعر,شعرا,عظيم سرودلير,كوسهلو,, :: 7:45 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
فانوس سرگردان فانوس سرگردان به دنبال چه می گردی شاید تو هم مانند من دنبال همدردی این شهر تاریک است انسانی نمی بینی
این جاده بن بست است بیهوده سفر کردی
ای روح بارانی تو هم آخر کم آوردی
من هم لبانی داشتم یک روز می خندید
اما تو آن را با غم و درد آشنا کردی
عمری است خاموشم به امیدی که برگردی من مستحقم چونکه دل بستم به نامردی
اين سروده از شاعري ديگر"آقاي محمد غلامي" از روستاي عالم خيز بازران شهرستان فامنين استان همدان است كه تقديم حضورتان مي گردد. یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:فرهنگ عرفان و فلسفه اسلامي,عظيم سرودلير,ترجمه,كتاب,فرهنگ,خاطرات سبز, خاطرات,كرامات امام رضا عليهالسلام,مكالمه انگليسي,, :: 13:44 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
شايد بد نباشد كه با بعضي از آثار ما هم آشنا شويد. اين فرهنگ شامل بيش از 8000 اصطلاح عرفان و فلسفه ي اسلامي با معادل هاي انگليسي آن ها است.براي تدوين اين فرهنگ در مدت 15 سال نزديك به يكصد كتاب انگليسي عرفاني و فلسفي كه مستشرقين معروف جهان آن هارا از فارسي و عربي به انگليسي ترجمه كرده اند مطالعه و مورد استفاده قرار گرفته اند. اين كتاب مكالمه ي انگليسي در حرم مطهر امام رضا عليه السّلام است. اين كتاب شامل تصاوير زيبا و منحصر به فرد از حرم امام رضا عليه السّلام است. با اين كتاب هم مي توان مكالمه انگليسي ياد گرفت و هم با جزئيات حرم مطهر امام رضا عليه السّلام آشنا شد. اين كتاب اكنون كتاب آموزشي خدام و خدمت گزاران حرم مطهر امام رضا عليه السلام مي باشد. سه نفر شيعه ي انگليسي زبان نيز اين كتاب را ويراستاري كرده اند. اين هم كتاب خاطرات سبز از كرامات امام رضا عليه السّلام به زبان انگليسي است. در اين كتاب 26 داستان كوتاه از كرامات امام رضا عليه السّلام با ادبياتي بسيار زيبا و خاص نوشته شده است. جمعه 28 خرداد 1392برچسب:كوسهلو,گلخندان,بهار,فصل بهار,عظيم سرودلير,, :: 5:42 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:كوسهلو,عظيم سرودلير,قيزيل داغلار,گلخندان,, :: 15:5 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
رفتن در پاييز سال 1351
بر گشتن در عيد سال 1390 چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:قيزيل داغلار,كوسهلو,بازران,عظيم سرودلير,گلخندان,, :: 17:34 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
ای خانه آباد من
باز آمدم، باز آمدم، ای خانه ي آباد من! بنهاده سر بر درگهم، شاید کُنی امداد من
شعرم تويی، شورم تويی،احساس سرشارم تويی
جسمم تويی، جانم تويی،این بوده دل فریاد من چون کودک سر گشته ام، از سر هوارا هِشته ام آغوش مهرت باز کن، بر گشته ام، بر گشته ام نی خاکی و نی سنگ و گِل، یک پیکری، صد جان و دل مشق و کلاس و درس تو، در تار و پودم رِشتهام
با خاطراتت روز و شب، لبریز شد دنیای من کیف و کتاب و مكتبت، شد گلشن روءیای من
غربت گریزی جُسته ام، با یادت ای زیبای من
باز آمدم، باز آمدم، ای مأمن و مأوای من
سالي دوصد مرغ غزل، زين آشيان پرباز كرد بعضی بر اوج آسمان، بگشود پَر، پرواز کرد
سی مرغ زان بر قاف شد، زان سی بسی در دام شد سیمرغَت آواز خوشش، در اوج قاف آغاز کرد باز آمدم، باز آمدم، ای خانه آباد من! بنهاده سر بر درگهم، شاید کُنی امداد من شعرم توئی، شورم توئی،احساس سرشارم توئی جسمم توئی، جانم توئی،این بوده دل فریاد من عظيم سرودلير دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:تهران,دبيرستان دكتر نصيري,عظيم سرودلير,گلخندان,كوسه لو,بازران,فامنين,چپقلو,مردم چپقلو,ايثار,مردانگي,همدان,بخش فامنين,برف,بهار,زمستان,راه بندان,برف بهاري, :: 8:46 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
سلام با ديدن اين عكس چه فكر مي كنيد؟ شايد باورتان نشود كه اين عكس در سوم فروردين ماه سال 1351 گرفته شده. مكان گرفتن عكس هم در "سولو دره" حدود يك كيلومتري روستاي آغگول مي باشد. آن هايي كه بلدند مي دانند كه حد اقل سي چهل متر زير پاي ما برف انباشته شده. مثلاً شب عيد بود و بعد از شش ماه درس خواندن در تهران داشتيم مي رفتيم پدر و مادرمان را ببينيم. ولي خوب برف آمد و گردنه دخان بسته شد و ما مجبور شديم شب عيد را در خانه عمه مان در آغگول بگذرانيم و سه روز بعد با پاي پياده راهي كوسه لو شويم، كه شش كيلومتري با همين وضع راه رفتيم. البتّه به تنهايي كه جرأتوشو نداشتيم، با شوهر عمه مان، مرحوم مشهدي محمد عبّاسي. اين عكس را هم ايشان از ما گرفتند. در آن شب عيد هم اتفاقات جالبي رخ داد. ماشين ها پشت برف گير كردند و ماندند. مردم چپيقلو مردانگي كردند و نان هاي سفره هاشان را در بوقچه ها به كولشان بستند و بردند بين مسافران تقسيم كردند. يك راننده اتوبوس هم تمام قسمت هاي قابل سوختن ماشينش را آتش زد و مسافرينش را از سرما زدگي نجات داد. و حوادثي از اين قبيل. بنده آن موقع در كلاس سوم رياضي دبيرستان دكتر نصيري، البته در بخش شبانه اش، تهران واقع درانتهاي خيابان سينا درس مي خواندم. جمعه 30 دی 1390برچسب:محمد مهجور,عظيم سرودلير,رضا زنديه,غار علي صدر, غار علي صدر همدان,همدان,قمي,همداني,اردو,كوسهلو,بازران,گلخندان,, :: 19:39 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
اين هم غار علي صدر در تابستان سال 1353 حال و روز مارا هم كه مي بينيد. با اين وضع و اوضاع بالأخره رفتيم و غار علي صدر را دور زديم. جاي شما خالي بود. البتّه بعدش هم يك ده بيست روزي در بستر بيماري افتاديم كه خدا رحم و كرد و دوباره سر پا شديم. ليدر ما كه در جلو قايق تند رو نشسته جناب آقاي رضا زنديه (از همدان) هستند و نفر پشت سر ما هم جناب آقاي محمد مهجور (از قم) مي باشند اين غار علي صدر امروزي جمعه 1 دی 1390برچسب:علي رحماني,اصغر بابايي,علي ابراهيمي,محسن آقاخاني,فرزندعلي يوسفي,عينالله خداويردئي,بهرام خدا ويردئي,هدايت قياسي,محمد سرودلير,عينالله آقاخاني,ابراهيم اكبري نويد,محمد جعفر نادري,كوسهلو, بازران,عظيم سرودلير,گلخندان,, :: 19:14 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
اين هم عكس ديگري از بچّه هاي مدرسه انقلاب (روشن سابق) كوسه لو و بازران اين عكس در تاريخ 1351/12/15 گرفته شده. شخصيت ها از راست به چپ عبارتند از : ايستاده: علي رحماني-اصغر بابايي-علي ابراهيمي-محسن آقاخاني-فرزندعلي يوسفي-عين الله خداوردویي نشسته: بهرام خداوردویي- هدايت قياسي- محمد سرودلير-عين الله آقاخاني-ابراهيم اكبري نويد-محمد جعفر نادري
یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:كوسهلو, بازران,قيزيلداغلار,عظيم سرودلير,Azim Sarvdalir ,گلخندان,فامنين,, :: 13:45 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
سلام عليكم ما اين قدر بلد بوديم كه نوشتيم. براي بقيه منتظر شما هستيم. خدا حافظ شما یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:آقاخاني ها,كوسهلو, بازران,گلخندان,فامنين,همدان,عظيم سرودلير,حاجي بابا,سليمان,احمدآقا,محمد آقا,, :: 12:52 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
سلام بر تبار آقاخاني هاي خودمان. بنده تا اين جا اطمينان داشتم كه گذاشتم در وبلاك. شما هم لطف كنيد ادامه اش را بفرستيد تا وبلاك بگذاريم. منتظر شما هستيم.
البته هنوز هم كامل نشده. لطف كنيد شما هم مشخصات بقيه را ارسال كنيد تا كاملش كنيم (با تشكر از علي آقا) یک شنبه 28 خرداد 1392برچسب:كوسهلو, بازران,قيزيلداغلار,عظيم سرودلير,Azim Sarvdalir ,گلخندان,فامنين,, :: 5:35 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
اين هم تبار رستمي هاي بازران خودمان ما تا اين جا بلد بوديم كه نوشتيم.از اين جا به بعدش هم با شما بنويسيد ارسال كنيد تا در وبلاك بگذاريم. منتظر حضور سبزتان هستيم
با تشكر از آقاي عباس اروجي كه اطّلاعات تكميلي را فرستادند سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:باقر خاني ها,بازران,كوسه لو,گلخندان,عظيم سرودلير,, :: 5:58 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
لطفاً شما هم از آقا نورالدّين ياد بگيريد. يك تحقيق مفصل از تبار خود به عمل آورده و براي ما بفرستيد تا در وبلاك بگذاريم. منتظرتان هستيم. خدا حافظ شما درباره وبلاگ آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|